آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد
شاید دعای مادرت زهرا بگیرد
آقا بیا تا با ظهور چشمهایت
این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد
پایین بیا خورشید پشت ابر غیبت
تا قبل از آنکه کار ما بالا بگیرد
آقا خلاصه یه نفر باید بیاید
تا انتقام دست زهرا را بگیرد
من گریه میریزم به پای جادهات تا
آئینهکاری کرده باشم مقدمت را
اول ضمیر غائب مفرد کجایی؟
ای پاسخ آدینههای پر معمّا
حتمیِّ بی چون و چرا برگرد، شاید
راحت شویم از دست امّا و اگرها
آقا، نماز جمعه این هفته با تو
پای برهنه آمدن تا کوفه با ما
پایان شبهای بلند انتظاری
آیا برای آمدن میلی نداری؟
من نذر کردم خاک پایت را ببوسم
آیا سر این بنده منّت میگذاری؟
من دل ندادم تا که روزی پس بگیرم
میخواستم پیشت بماند یادگاری
الحمدلله به همّت بچّههای گُل دانشجو توی لیورپول، برنامه عید نیمه شعبان برگزار میشه. اینجا اجرای برنامه مثل ایران نیست. مکافاتهایی داره در نوع خودش که نگو و نپرس. ولی باز گُلی به گوشهی جمال این بچّهها. اینا میتونن برن بجای اینا دنبال حال و حول خودشون ولی این همه تلاش و زحمت برای پیدا کردن سخنران و مدّاح و فراهم کردن شام و مهیّا کردن مرکز و همه اینا نشون از یه عشق و محبّت عمیق داره که قیمت نمیشه گذاشت براش. دمشون گرم. براشون دعا کنین.